گزارش و گزارش تصویری:حضورعالیشوندی مدیرکل ارشاد استان یزد در کارگاه دارایی بافی ملک ثابت سلطان نساجی یزد و ایران (4)(پایانی)
مقدمه :علی آبادی خبرنگاریزدفردا :با نزدیک شدن برگزاری جشنواره ملی صنايع دستي با مضمین قرآنی در نظر داشتیم که گزارشي ویژه در رابطه با این جشنواره براي يزدفردا آماده كنيم اولين چيزي كه ذهنمان را به خود متوجه كرد شعر بافي(نساجي) يزدي ها بود و گل سر سبد هنر شعر بافي دارائي بافي ،ما را به خود جذب نمود .سلطان نساجی چرا؟
گزارش قسمت چهارم گفتگوئی خودماني از استاد هنر دارائي بافي ايران يا به نوعي پيرو سلطان هنر دارائي بافي و نساجی ايران :
استاد غضنفر ملك ثابت چند سال داريد ؟ من متولد 1310 هستم وحدود 79 سال دارم
چگونه دارائي باف شديد؟
ودر مورد دارائي باف شدنم بايد بگويم كه دارئي 260 سال است كه با خاندان ما هست. پدر ،پدرم و پدرم نيز وصيت كرده وگفته كه اين را ادامه دهيم در حال حاضر هم مشغول بافتن دارائي هستيم ونوه و پسر و بردار زاده ام در حال حاضر صد در صد كار را فرا گرفته است و استاد كار اين حرفه هستند.
می خواستم راننده شوم :پدرم گفت بيا و اين را ياد بگير كه پنجاه سال ديگر نونش را بخوري
من خيلي علاقه به رانندگي داشتم و با توجه به اين كه آن زمانها ماشين كم و تازه بود براي من جذابيتش بيشتر از شعر بافي (نساجي ) بود و اصرار داشتم كه به قول يزدي ها شوفر شوم اما پدرم گفت تو بايد استاد كار دارئي بافي شوي بعد مي تواني هر كاري دلت خواست انجام دهي و با توجه به اين كه آن روزها پدر خانواده حرف اول و آخر را مي زد اطاعت نموده ومن هم مدعي بودم بلد هستم پدرم شرط نمود اگر روز سوم كاررا تحويل من دادي مي دونم كه بلدي، آمديم و همين عمل را انجام داديم
و كار را تحويل داديم و بعد گفت شما بايستي تونه را تنگ كشي و من كارگر ندارم و من تونه را تنگ كشيدم،روزي ديگر كه به كارگاه پدر براي اجازه گرفتن (اجازه براي انتخاب شغل رانندگي )رفتم،او در حال پيچون بستن بود،گفت بيا و اين را ياد بگير كه پنجاه سال ديگر نونش را بخوري و حالا چه نتيجه اي داره آخرش بايد ببافي و مي بافي و بيا اين را ياد بگير!!
من كنار پدر نشسته و مشغول پيچون بستن شدم سه نوع بستن پيچون داریم :
1-پيچون دارائي
2-پيچون روتختخوابي
3-چاديشب دارائي و بقچه دارائي
اين سه نوع را نيز به من آموزش داد و گفت حالا ديگه خاطر جمع هستم و هر كجا كه مي خواهي برو.
سئوال :استاد اگر ممكن است توضيح دهيد" تونه" چيست ؟
استاد ملك ثابت :"تونه "همون ريسماني است كه پدرم براي آزمايشم يك بقچه آن را به من داده بود،حدود صدمتر مي شود 5 تا بيست متر كار مي شود يك بقچه و همان تار را تونه مي گويند!
شوفر (راننده)شدید؟
وي در ادامه افزود ::من چند سالي به شغل شوفری (رانندگي) كاميون مشغول بودم و كوچكترين حادثه اي هم نداشتم!
پيرمرد خسته يزدي ما را به ياد پدرش انداخت از او پرسيديم استاد پدرتان كه بود و چه كاره ؟
با اندوه فراوان جواب داد :اسم پدر من حسن بوده، ملك هم معروف بود، حسن ملك ثابت ، در بازار به حسن ملك شهرت داشته و استاد شعر بافان(نساجان ) زمان خود بوده زمان قديم در محله مالمير و يعقوبي و اطراف استاد شعر بافان (نساجان )او معرفي شده بوده .و در زمان پهلوي كه آمدند و نخ دادند كه لباس امنيه و ژاندارمي و اينها را ببافند و ايشون به عنوان يكي از استادان شعر بافان(نساجان ) يزد بود ديگراني هم بودند همچون حسين عباس و يك خان بود ساكن ميدان شاه آنزمان(ميدان سيد مصطفي خميني ) پنج يا شش نفر بودند كه به عنوان استاد معرفي شده بودند
سئوال:در حال حاضر استاد به چه كاري مشغول هستيد ؟؟
من الان در صنايع دستي و ميراث فرهنگي ،هر دو به عنوان مربي مشغول كار بوده و آموزش مي دهم ميراث فرهنگي هم چون ادغام شده فرقي نمي كند ولي دو ارگان متولي بودند و حالا يكي شدند ولي مثل اينكه ما هم به مانند شغلمان بايد به تاريخ بپيونديم و هنوز حسرت بيمه بودن را بايد بكشيم و با هفتاد و نه سال سن با قرار داد هاي پاره وقت از ما استفاده مي كنند و با توجه به اين كه دوسال سابقه پرداخت بيمه داشتم هيچ يك از ارگانهاي دولتي حاضر به بيمه نمودن ما نشدند والبته دوسال است که شرکتی ما را بیمه کردند، شايد هم منتظرند كه ما هم مثل پيشينيان خود بميريم و از شر مان راحت شوند و نتيجه هفتاد سال دارائي بافي خانوادگي من شده عدم تامين زندگي و اگر روزي نتوانم كار نمايم آن روز را بايد گرسنه بمانم .
سئوال مكان انجام اين كار كجاست ؟؟
زندان اسكندر الان دارم آنجا با كمك نوه ام كه در آموزش به افراد مشتاق به من كمك مي كند و آموزش به مردان را وي انجام مي دهد و خودم در محل صنايع دستي به خواهران آموزش مي دهم و حدود 15 تا 16 سال است كه من در صنايع دستي مربي هستم و يك عده اي هم آمدند از اين كار آموزان دستگاه زده و در حال كار مي باشند و خودم نيز سرپرستي مي نمايم و سركشي(سر پرستي ) مي كنم و دستگاهاي آنها را راه اندازي و سرويس دهي مي نمايم (البته رايگان ) و 6نفر به صورت كامل در حال كار مي باشند و دو نفر از آنها كه كار توليديشان را خودم خريداري مي نمايم.
سئوال :استاد آيا اين كار زندگي را تامين مي نمايد و در آمدش كافي است ؟
استاد با نگاهي به آسمان گفت : :ببينيد اين شغل تا كار مي كني اگه کم توقع باشی بله خرج یک نفر را می دهد ،ولي خدا نكند كه نتوانيم !!!!با توجه به اينكه بيمه نيستيم خدا ميداند چه مي شود و خدا روزي رسان است و تا حالا ما را به حال خود رها نكرده است و باز هم شاكريم !!البته برای کار در صنایع دستی مجبوره روزانه 3000 تومان کرایه تاکسی تلفنی بدهم و ماهیانه 120 هزار تمان دستمزدم است !!!!!!و اگر در خانه کار نکنم که نمی دانم با این دستمزد چه می شود کرد !!!!!!!!!!
دارائی بافی دوای درد ها و بیماری ها است!!!!برطرف شدن بیماری یکی از کار آموزان دارئی بافی !!!!!
يكي از ويژيگي هاي اين كار سلامت جسمي در آن است براي مثال يكي از خانم هائي كه آموزش مي ديد .بيمار بوده و قند و اوره و چربي خون داشت و 45 روز آموزش ديد و متوجه شد كه بيماريش رو به بهبودي گذاشته،چون به هنگام كا ر نساجي كه روزانه حداقل دو تا پنج ساعت فعال بود ، تمامي اعضاء بدن در حال فعاليت است، اين است كه باعث كاهش قند وي شده و يكي از اطباء مي گفت كه قند مي گويد يا من را بسوزان يا من تورا مي سوزانم .و قند را بايد كه سوخت
و اين كار آموز ما كه خوب شده در منزل اقدام به راه اندازي يك دستگاه دارائي بافي نموده ودر حال بافتن مي باشد
80 ساله های قدیم به دلیل کار کردن همه سالم بودن اما حالا!!!!!!!!!!!!!
شعر بافاني هم ما داشتيم كه هشتاد سال در كارخانه نساجي كار نمودند و چشم سالم و گوش و همه اعضاء بدن سالم بود ولي حالا نه همه كلكسيون مريضي هستند ،چون كسي كار نمي كند .
سئوال :استاد براي راه اندازي يك كارگاه به چه مقدار فضا نياز است ؟؟
استاد ملك ثابت : :يك اتاق سه در چهار
سئوال :با چه مقدار هزينه مي توانند كارگاه راه اندازي نمايند ؟؟
جواب :با حدود ششصد تا هفتصد هزار تومان كه بانك هم در اين زمينه وام مي پردازد و با گواهي پايان آموزشي كه از ما دريافت مي كنند مي توانند از بانكها وام بگيرندو از يك ميليون تا پنج ميليون تومان نيز وام مي دهند .و خوشبختانه توسط دولت حمايت مي شوند و عده اي اين وام را گرفته و كار مي نمايند
قدیم همه تلاش می کردند!!!!!!
وي در ادامه افزود :در قديم همه در حال تلاش بودند و زن و مرد در كارخانه هاي كوچك نساجي مشغول به كار بودند و بيكاري نداشتيم و شعر بافي كه آمد بيكاري ديگر نداشتيم ،ولي متاسفانه شعر بافي را كشتند .من به آقاي هاشمي رفسنجاني هم گفتم در نمايشگاهي كه در تهران برگزار شد و من هم شركت كرده بودم آقاي رفسنجاني پرسيدند كه هنوز اينها هست ،گفتم بله اين تتمه اش هست و ديگه به آخرش رسيده گفتند يعني چه ؟گفتم يعني شعر بافي را كشته و لگد مال هم نمودند!!!!!!!!!!
کار آفرینی سنتی و ...!!!!
و تا اين شعر بافي بوده نه دختر بي كار بوده و نه پسر و زن و مرد در داخل خانه كار مي كردند و اموراتشان را مي گذراندند و يكي توپ كار مي بافتند متري 15 ريال تا دو تومان و تا بيست و پنج ريال مي فروختند و اموراتشان را مي گذراندند
وفتي يك مرد شش ، هفت تا پسر و دختر را عروس و داماد مي كرد با دو يا سه تا دستگاه شعر بافي و خانه هاي آن روزها هم مثل خانه فعلي من شش تا و هفت تا اتاق داشته بطور مثال ما خودمان در خانه پدري چهار تا عروس با هم زندگي مي كردند .كجا الان سراغ داريد كه زندگي بكنند و هنوز حرف ازدواج نشده سئوال مي شود داماد خانه دارد ؟؟؟؟نه خانه ندارد !!ولي آنروزها خدا شاهد است كه در خانه پدري ما چهارتا عروس با هم زندگي مي كردند و همه به نحو احسنت كار خانه را انجام مي دادند و حتي هم پدر خدا بيامرز م مي گفت :بايد سفره را يك جا بيندازيم همه دور هم باشيم و جدا جدا هم نبوديم وبا خوشي و خرمي و شادي كه آنزمانها بود اگر يكي 20 ريال كار مي كرد بعد از ظهر كه ميشد 3 تا پنج ريال پس اندازش بود حالا همه كم مي آورند و در پايان روز بدهكارند !!!!!!
حالا همه بدهکارند!!!!!!!قدیم همه همه چیز داشتند!!!!!!!!!!فاتحه نساجی راخواندند!!!!!
و يك كارمند 400تا 600 هزار تومان دريافت مي كند و هميشه هم بدهكاراست ولي آن روز يك شعر باف دو تا توپ كار كه مي فروختند از شادي روي پاي خود بند نبودند و در پوست خود نمي گنجيدند .و همه چيز هم داشتند حالا هيچ چيز ندارند و يزد با شعر بافي زنده بود حالا كارخانه هاي بزرگ را احداث كردند و و كارخانه هاي كوچك را نابود و خودشان هم ورشكست!!!!!و فاتحه نساجي را خواندند
استاد خاطره جالبي براي گفتن اگر داريد منتقل خواهيم نمود :
البته زندگي همه اش خاطره است ويك چيزي يادم آمد و ربطي به موضوع ندارد ولي در زندگي من اثر گذار بوده :از شيخ بوشهري رحمه الله عليه شنيدم كه مي گفت با آقاي رسوليان كه از افراد خير و معروف يزد بوده عهد بسته بودند كه هر كدام زودتر فو ت نمودند و توانستند به خواب ديگري بيايد و از آن دنيا خبر بدهد ؟
و از قضا مرحوم رسوليان فوت نموده و هفت روز بعد به خواب شيخ بوشهري مي آيد و شيخ بوشهري به او مي گويد كه آقا شما بايستي زودتر از اينها مي آمديد
و چرا دير كردي ؟مرحوم رسوليان در جواب مي گويد :هر چه كار انجام داده ايم يك كمي به حساب آمده چون يك كمي به خود باليديم كه كار خير انجام داده ايم و همين باليدن خودمان كه تشويق كردن ديگران از ارزشش كاسته .
سئوال كرده پس چه طور شد كه آمديد ؟؟
مرحوم رسوليان جواب مي دهد من اول شروع كار مستقل خودم بود وميرزاي خودم شده بودم و براي خود كار مي كردم و يك شب از نيمه گذشته بود كه درب منزلم به صدا در آمد باد برف هم مي آمد و سرماي شديدي بود
در را باز نمودم و با يك بنده خدا روبرو شدم كه روي خودش را از من گردانده و با خجالت تمام بدون اينكه به من نگاه كند بيشتر به خاطر خجالت بود .
از او سئوال نمودم كه چه كار داشتيد ؟جواب داد كه همسرم در حال زايمان است و خانه ام خالي است دستم تنگ و اگر مي تواني به من كمكي كن ؟
مرحوم رسوليان ادامه داده كه :به داخل خانه رفتم و مقداري قند و چاي و نبات را برداشته و كل موجودي پولي ام در خانه هفت ريال بود كه آنهم را برداشته و به او داده و گفتم فعلا اين را بگير و اگر نياز داشتي فردا به حجره ام مراجعه كن و يا شب به همينجا بيا من در خدمتم .
آن مرد در جواب مرحوم رسوليان گفته كه :من گرفتاريم با همين مقدار رفع شد و. خدا به حق محمد وقت گرفتاريت ،گرفتاريت را رفع كند و همين بود كه ترازروي اعمال ما را جابجا كرده و ما رد شديم و حساب و كتاب اين جا دقيق است و مو را از ماست مي كشند
خاطره اي از انقلاب برايمان تعريف مي كنيد :
عصر بود و رفتيم مسجد حظيره يزد براي نماز مغرب و عشاء و من وعده اي ديگر از كساني بوديم كه پاتوقمان حظيره بود از طرف ژاندار مري آنزمان فكر مي كنم رئيس آن بود كه آمده بود و به مرحوم آيت الله صدوقي گفت كه از مسجد خارج شويد كه مي خواهم درب را ببندم
خدا رحمت كند حاج آقا صدوقي فرمودند كه من آمده ام نماز بخوانم ،و نمازم را مي خوانم و مي روم
رئيس ژاندارمري گفت كه يك كاري نكن كه من شالت را دور گرنت بيندازم و بكشمت بيرون پيرمرد!!
حاجي آقا صدوقي كه شجاعتش مثال زدني بود در جواب گفت :تو هم كاري نكن كه من پيرمرد سيلي ات بزنم كه اينجا نتواني كه بلند شوي !!
رئيس يا مامور ژاندارمري با بيسيم صحبت كرد و عده اي سرباز آمدند و مردم رفتند و هشت تا نه نفر ماندند (همانهائي كه پاتوقشان حظيره بود )*كه ايستاديم و نماز را به امامت حاج آقا صدوقي شروع كرديم و مردم هم كم كم اضافه شدند و سربازان هم هيچ عكس العملي را نشان ندادند و نماز مغرب و عشاء را خوانده ،و همه از مسجد خارج شديم كه نيرو هاي ژاندارمري آمدند و به درب حظيره قفل زدند و يك تانك هم مقابل حظيره مستقر نمودند و چند روزي گذشت كه يكي از انقلابيون كه به مهندس معروف بود از اصفهان آمد و و طريقه ساخت چهار پاره را به انقلابيون ياد داد وانقلابيون چهار پاره را ساخته و به بالاي ساختمان مقابل حظيره روي بام حمام بهائي ها رفته از طريق مغازه محمد علي خياط .
و از طريق اقاي صدوقي هم پيغام داده شد: كه اگر تانك را از مقابل حظيره بر ندارند در گيري پيش خواهد آمد.
ولي ژاندارمري زير بار نرفت و يادم هست آنزمانها بي سيم هاي با برد سيصد متر آمده بود كه به شكل نارنجك بود و مجددا حاج آقا صدوقي تماس گرفته و به آنها اعلام نموده بود: كه سربازانتان را از اطراف تانك كنار ببريد كه مايل به لطمه ديدن سربازانتان نيستيم و اگر اتفاقي براي آنها افتاد مسئوليتش با خود شماست و ساعت دوازده پايان مهلتي بود كه به آنها داده شد و درست دوازده و يك دقيقه بود كه تانك روشن شد و دوستان انقلابي براي اينكه ژاندارم ها فكر نكنند تهديد تو خالي بوده يكي از چهار پاره ها را نزديك تانك انداخته و منفجر شد ،و چاله اي ايجاد شد به اضافه صداي مهيب انفنجار و تانك از مقابل حظيره رفت و چاله ايجاد شده همان شب توسط شهرداري پر شد و صبح هم آسفالت شد .
و در زمان انقلاب من چهل و هفت سالم بود و در حد توانم در اختيار انقلاب بوده و با رهبريت حضرت آيت الله صدوقي در يزد فعاليت مي نموديم و در جنگ تحميلي هم به مدت چهل و پنج روز با ماشينم در اختيار جنگ بودم .
در پايان لازم به ذكر است استاد غضنفر ملك ثابت يكدستگاه ترمه بافي دستي نيز در محل زندان اسكندر راه اندازي نموده كه در نوع خود بي نظير است و جزو معدود دستگاههاي بجا مانده از دوران طلائي ترمه بافي يزد است.
عکس:علی آبادی خبرنگاریزدفردا
توضیح :به دلیل سرعت پایین اینترنت سایز عکس ها کوچک انتخاب شد و برای دیدن سایز بزرگ هر عکس می توانید روی آن کلیک کنید
حضور مدیرکل ارشاد استان یزد در کارگاه دارائی بافی غضنفر ملک ثابت پیر نساجی یزد
ذوق عکاس هم جنبید!!!
این هم نیم رخی از خستگی و هنر
نمایی از فروشگاه سنتی درارائی بافی ملک ثابت یزد
این هم استاد در کنار طرحی منحصر به فرد از پدر که شاید نمونه ای دیگر از آن را نتوان یافت با قدمت نزدیک به صد سال البته کارکرده
اهدائ لوح تقدیر توسط مدیر کل ارشاد اسلامی استان یزد به استاد غضنفر ملک ثابت سلطان و پیرهنر بافندگی ایران و یزد
لبخندی که نشان از خشنودی توجه یکی از مدیران به سالها تلاشش دارد
خدا قوت مدیرکل ارشاد به پیرو سلطان نساجی یزد و ....
در نگاهش عشق و محبت را می توان یافت
تشکر استاد از توجه مدیر کل ارشاد استان
خدا حافظی
تشکر خالصانه استاد
رضا ملک ثابت هنرمند تئاتر و تلویزیون فرزند استاد-محمود عالیشوندی مدیرکل ارشاد یزد و استاد ملک ثابت سلطان نساجی ایران
رضا ملک ثابت هنرمند تئاتر و تلویزیون فرزند استاد-محمود عالیشوندی مدیرکل ارشاد یزد و استاد ملک ثابت سلطان نساجی ایران و هادی ورشوئی دبیر جشنواره ملی صنایع دستی با مضامین قرانی
درپایان ضمن تشکر از همراهی شما فردائیان عزیز از اینکه در قسمت هایی از گزارش با مدیران خودمانی شده ایم عذرخواهی نموده و تنها قصد تلطیف نمودن فضای گزارش را داشته ایم
یا حق
مستدام باشید
علی آبادی
خبرنگاریزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
دوشنبه 23,دسامبر,2024